خرداد 1388

توسعه"علم"با چشم بسته؟! (نگاه غیرعلمی به علم)

اعضاء هیات علمی دانشگاه های پیام نور

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می‌کنم خدمت برادران و خواهران عزیز. اولاً تبریک عرض می‌کنم به دوستانی که عضو هیئت علمی شدند و امیدوارم که برای خودشان و دانشجویان‌شان مبارک باشد با توجه به گرمای سالن و ازدحام دوستان یک مقداری به تردید افتادم که الآن چقدر تناسب دارد با حوصله جمع و فضای این جلسه. این بحث در محافل دانشجویی خیلی مفید و مفهوم و مؤثر نیست ولی در جمع شما که اعضای هیئت علمی هستید، اساتید، همه اهل فضل، استاد بنده هستید و در مفاهیم اندیشیدید به نظرم بحث بسیار ضروری است و خواهش می‌کنم به این مسئله اگر قبلاً هم اندیشیدید مؤکّدتر بیندیشید. سرنوشت ما به این چند پرسشی که طرح می‌کنم واقعاً مربوط است. امیدوارم این سردی لحن بنده و بحثی که خدمت‌تان عرض می‌کنم کمی گرمای سالن را تعدیل کند و به یک تعادلی برسیم. بحثی که خدمتتان عرض می‌کنم راجع به تعریف علم هست و فلسفة علم، و نقش ما و شما در این قضیه چه به چشم‌انداز معتقد باشید چه به قانون اساسی نظر بکنید، چه شعارهای انقلابی و ایدئولوژیک بدهیم چه شعار توسعه و پیشرفت بدهیم. در هر صورت با هر گرایشی و با هر تخصصی چه رشته‌تان علوم انسانی باشد چه سایر علوم. این مسئله به شما مربوط است. مسئله‌ای است بسیار رادیکال از لحاظ محتوا، ریشه‌ای و اساسی ولو اینکه خوب حاد تلقی نشود. ولی به نظر من جزء حادّترین مسائل ماست. و اگر درست به آن نیندیشیم کم‌کم می‌رسیم به یک بحران کمیّت بالای فارغ‌التحصیلان دانشگاهی، انسان‌های بااستعداد، شریف، زحمت‌کش، فاضل که خودمان نمی‌دانیم از خودمان چه می‌خواهیم و بناست چه کار کنیم؟ این پرسش مربوط می‌شود به آن طرح جامعی که باید در نظر داشت که بعد بفهمیم چه رشته‌هایی چقدر و چرا باید گسترش پیدا کنند یا نکنند. اولاً اصل اینکه گسترش آموزش مجازی و غیابی خودش یک انقلاب است در علم، یک انقلاب آموزشی است و یک کار عظیمی است و واقعاً باید از شما و دوستان تشکر کرد. شما عملاً به موازات دانشگاه‌های حقیقی یک دانشگاه عظیم غیابی و غیر حضوری تشکیل دادید که با حجم عظیمی دارد کار می‌کند و سرنوشت‌ساز هم هست در آینده کشور. پس اصل این را می‌پذیریم و احترام می‌گذاریم که این یک جهش مهم در توسعه کمّی علم است. کاری که دانشگاه‌های دولتی ما، دانشگاه‌های غیر انتفاعی ما، دانشگاه آزاد، دانشگاه پیام نور، این‌ها همه دارند این کار را انجام می‌دهند. یک چیزی برای ما روشن شده که باید سطح دانش عمومی، متخصصین به طور کمّی بالا بیاید تا سریع‌تر بتوانیم پیشرفت کنیم، اصل این حرف هم درست است. منتهی یک غلطی این وسط گاهی وجود دارد که من می‌خواهم توجه رفقا را به آن جلب کنم که توجه به آن دارید ولی جدی‌تر بگیریم چون اگر به آن توجه نکنیم ضربه می‌خوریم و وقتی خواهیم فهمید که دیر می‌شود و آن یک تعریف درست از "توسعة علم" است. همه این را به عنوان یک چیز قطعی، به عنوان یک ارزش مطلق قبول کردیم توسعه علم، اما کم این سؤال مطرح شده است که توسعة علم باکدام تعریف و با کدام هدف؟ این آن سؤالی است که این‌جا من محضر شما طرح می‌کنم.

گسترش کمّی استاد و دانشجو در همه دانشگاه‌ها، از جمله پیام نور و همه دانشگاه‌های حضوری، غیر حضوری، مجازی، حقیقی کار بسیار بزرگی است به لحاظ روشی، عرض کردم یک انقلاب آموزشی است. آسیب‌هایی هم دارد از جمله خطر رشد بادکنکی ذهن در اتاق شخصی بدون مناظره و گفتگو و ارتباط کافی با استاد و با واقعیت‌های جامعه که این‌ها آسیب‌هایی است که در هر کاری باید دید ولی آن چه که من به آن توجه دارم یک پرسش اصلی‌تر است.

سؤال این است که اگر در تعریف علم، و بنیاد تئوریک پیشرفت و توسعه دقت و بازنگری بسیار جدی نشود در دانشگاه‌های ما، این کلمة توسعه علم، گسترش علم، هم به لحاظ مفهوم و هم به لحاظ جهت، هم به لحاظ تبیین متدولوژیک و هم به لحاظ ایدئولوژیک اگر دقت نکنیم یک خطر در پیش است یک پرتگاهی است و آن نقطه‌ای که برسیم به نقطة تورم کمّیِ علم؛ ازدیاد وسیع فارغ‌التحصیلان از دانشگاه‌ها بدون کارآمدی این 1، خطر اول؛ بدون کارآمدی یعنی فارغ‌التحصیلان ناکارآمد در دانشگاه‌های آزاد و دولتی و پیام نور و... باشند تعداد زیاد ولی معلوم نیست که به چه درد کشور می‌خورند؟ کدام مشکل مملکت و با چه هزینه‌ای حل خواهد شد؟ و خطر دوم عدم اطمینان از صحّت جهت‌گیری علم که یک بحث مبنایی‌ است. هرکس می‌گوید می‌خواهیم توسعه علم بدهیم، باید به آن قبلاً جواب بدهد، در غرب به آن جواب دادند ما به این جواب ندادیم، ما به سؤال‌های اساسی نمی‌پردازیم سراغ میوه می‌رویم. راجع ریشه باید یک مدتی بحث کنیم. در غرب و اروپا 200 سال راجع به ریشه بحث کردند، و توسعه کمّی علم و دانشگاه‌ها بر اساس یک مبنای خاصی در فلسفة‌ علم بود، نتیجه‌اش هم بر اساس همان فلسفه گرفتند. ما در کنار این توسعه کمّی که کار بسیار مهمّ و باارزشی است و واقعاً قابل تقدیر است اما باید در کنارش این پرسش فلسفی را راجع به علم هم خیلی جدی به آن بیندیشیم چون این خیلی تأثیر دارد در جهت‌گیری توسعة علم، در سرعت آن، حتی در متدلوژی آن مؤثر است و دخالت دارد. از این جهت عرض کردم که بحث رادیکال است اما سرد. ولی فوق‌العاده مهم و ریشه‌ای است. ما دیدگاه فلسفه خاصی راجع به علم داریم یا نداریم وقتی از توسعه دانش حرف می‌زنیم؟ اگر داریم چیست؟ جهت توسعه علم، سرعت آن و غایت آن و تکنولوژی و... همة این‌ها بستگی دارد به این تعریف و فلسفه علم. فلسفه اسلامی علم و تکنولوژی، چه شباهت‌ها و چه تفاوت‌هایی دارد با فلسفه پوزیتیویستی علم و تکنولوژی و چه شباهت‌ها و تفاوت‌هایی دارد با فلسفه پست‌مدرنیستی علم و تکنولوژی؟ آیا این‌ها عیناً یکی است؟ شباهت‌هایش و تفاوت‌هایش؟ به نظرم در خود دانشگاه‌ در یک جاهایی و حلقه‌هایی باید بحث بشود. به خصوص در علوم انسانی و علوم اجتماعی، البته در علوم پایه هم دخالت دارد. یکی این است و یکی هم عرض کردم کارآمدی در پژوهش‌ها و آموزش‌ها. ما چقدر کمّ و کیف آموزش و پژوهش در دانشگاه‌های پیام نور و آزاد و دولتی و همه جا، کارآمدی آموزش‌ها و پژوهش‌ها که معیارش هم مشکلات کشور است یعنی مسائل نظری ما، متبلابه ما و مشکلات عملی جامعه ما، این را چطور چک می‌کنیم؟ این که در هر علمی، در هر رشته‌ای، چه تعداد دانشجو بپذیریم و چرا؟ با کدام متن؟ با کدام استاد؟ و چه می‌خواهیم؟ خروجی‌اش در دانشگاه‌های ما چیست؟ مسابقة توسعه رشته‌ها و میان رشته‌ها گذاشتند بدون استاد بدون متن حساب شده، بدون یک طرح جامع، بدون دقت در مبانی، بدون بررسی دقیق نیازهای کشور، این به نظرم یک چیز خطرناکی است. چون بعضی‌ها می‌گویند زیادش کنیم که همه باسواد بشوند بالاخره یک چیزی از آخرش درمی‌آید. اصلاً این سؤال را می‌پرسند که آقا باسواد باشیم بهتر است یا بی‌سواد باشند؟ اصلاً این سؤال عوامانه‌ای است. آقا هرچه بیشتر در هر رشته‌ای- مهم نیست چه رشته‌ای، چرا و چقدر و چطور؟- فارغ‌التحصیل بیرون بدهیم سطح علمی بالا می‌آید این خیلی نگاه غیر علمی به مسئله علم است. شما هزینه‌ها و وقت‌تان محدود است، انرژی محدود است، مشکلات زیاد است، اولویت‌ها هست، تهدیدات هست، فرصت‌ها، همة این‌ها را باید کنار هم بگذارید بعد بگوییم در کدام رشته‌های علمی چرا، چقدر سرمایه‌گذاری کنیم؟ آموزش‌ها به کدام سمت برود پژوهش‌ها به کدام سمت برود؟ ما در خلأ که تصمیم نمی‌گیریم، بودجه‌ها و امکانات محدود است، فرصت ما محدود است، بعد ما در مسابقه هستیم داریم عقب می‌افتیم اگر نفهمیم در چه رشته‌ای و چه‌طور و با چه سرعتی به جلو برویم و چرا؟ چه کسی در این کشور می‌داند که در هر دانشگاهی در هر رشته‌ای چه تعداد دانشجو می‌پذیرد و چرا؟ این یک سؤال مهمی است. کدام سؤال نظری و مشکل عملی کشور را کجا به عهده می‌گیرد حل کند و با کدام مبنا؟ این پرسش‌های فلسفی و این طرح جامع معلوم نباشد برای همه ما در نظام آموزشی و پژوهشی کشور ما هدف را هرآیینه ممکن است که گم کنیم و صرف گسترش رشته‌ها و درس‌ها و دانشجوها اگر این مبنا را نداشته باشیم نمی‌توانیم تصمیم بگیریم جهتش کدام سمت باشد، سرعتش چقدر باشد، کمیّتش چقدر باشد اگر تصمیم بگیریم روی هوا تصمیم گرفتیم. کاری که 20-30 سال است الآن داریم می‌کنیم. این یک مسئله که یک بحث مهمی در این باب است.

این اسلامی کردن علوم هم یک بخشی‌اش این‌جاست. یک کار فرمالیستی و صوری نیست یک بخشی‌اش تئوریک و محتوایی است و نگاه از منظر توحیدی به علم و تکنولوژی و اینکه خروجی دانشگاه ما چه ارتباطی دارد با مشکلات جامعه ما؟ من یک مثال بزنم اتفاقی که در اکثر دانشگاه‌های دنیا تحت تأثیر فرهنگ علمی آنگولا ساکسون دارد می‌افتد و جلو آمده و دانشگاه‌های خود ما هم چندین دهه است – از قبل از انقلاب- کاملاً بر این اساس شکل گرفت بعد از انقلاب هم کم و بیش در همین جهت عمل کردیم. چون تغییر جهت آسان نیست و کار بسیار مشکلی است. کار شماهاست.

فرض بفرمایید آنچه که ما شاهد آن هستیم در این یک قرن گذشته در این نیم قرنی که دانشگاه‌هایی به معنای امروزی تشکیل شده است در کشورهایی مثل ما، ببینید چه مسیری طی شده است. معرفت‌شناسی اصالت تجربه چه فلسفه‌ای برای علم تعریف کرده است؟ به کدام علوم اولویت داده است؟ راجع به کمیّت‌گرایی در علوم چه برنامه‌ای پیش پای ما، یعنی شماها، یعنی استاد و دانشجو بخصوص تصمیم‌گیران گذاشته است؟ در همین 30 سال بعد از انقلاب. نگوییم که حالا در فلسفه علم یک کسی تجربه‌گرا بوده که بوده، چه ربطی دارد به شیمی که من دارم درس می‌دهم یا چه ربطی دارد به اقتصادی که من دارم می‌گویم، این‌ها خیلی به هم ربط دارد، یعنی در غرب این‌ها به هم ربط داشته، این‌جا بی‌ربط شده است. آن‌ها فهمیده‌اند چه کار کردند، یعنی سنگ بنا را کجا گذاشتند و آجرها را روی آن چطور چیدند؟ می‌دانست چه ساختمانی می‌خواهند بسازند. با معرفت‌شناسی تجربی چه اقتصادی بیرون می‌آید، چه روانشناسی؟ چه علوم سیاسی بیرون می‌آید؟ و بعد چه تعریفی از تکنولوژی؟ آن وقت به کجا باید اهتمام بیشتری داشت به کجا کمتر؟ برای اینکه یک کمی دقیق‌تر و مستندتر صحبت کنم، این کاروان تجربه‌گرایی محض، سلسله اصالت تجربه و امپرسیزم (13:05) از دل اصالت تجربه شکاکیّت بیرون آمد، در عرصه معنویت و اخلاق و عقلانیت. چون وقتی اصالت را دادی به تجربه معرفت عقلی، معارف وحیانی، معارف باطنی و معنویت و اخلاق و همه این‌ها غیر علمی می‌شود دیگر، چنانکه الآن هست!! در ادبیات دانشگاهی ما خیلی از این مفاهیم غیر علمی تلقی می‌شود. مشکوک می‌شوند. تجربه‌گرایی در عرصه علم، تجربه‌گرایی محض معنی‌اش چیست؟ دامن زدن به شکاکیت در عرصه عقلانیت و معنویت و تعریف اخلاق و حقوق و از لاک تا هیوم که حالا شما "فرانسیس بیکن" و "هابز" و... مشمول این‌ها کنید و پوشش بدهید. از پوزیتیویزم منطقی تا مدرسی تحلیل زبانی خدمات زیادی به علم داشته‌اند ما به این خدمات اعتراف می‌کنیم اما صدمات بزرگتری این طرز فکر به علم زد از نظر ما پدر انسان‌شناسی درآورد این نوع معرفت‌شناسی. پدر علوم انسانی را از روانشناسی تا جامعه‌شناسی تا اقتصاد تا علوم سیاسی تا علوم تربیتی درآورد و ضایع کرد و ما همین‌طور داریم گسترشش می‌دهیم بدون اینکه روی فلسفه‌های آن‌ها فکر کنیم. در سیاست، اقتصاد و حقوق این تفکر خودش را گسترش داد، یک نوع خداشناسی خاص از آن بیرون آمد. یعنی شما خداشناسی لیبرال را ببینید این لیبرالیزم کنونی از دل این تفکر بیرون آمد، لیبرالیزم اقتصادی و سرمایه‌داری بر اساس چه نوع معرفت‌شناسی تشکیل شد، بر اساس چه نوع انسان‌شناسی، بر اساس حتی چه نوع خداشناسی دئیزم، خدای منهای دین، خدا آری شریعت نه!! معنویت آری نبوت خطاناپذیر نه!!! مبنای آن آزادی نفس، اصالت طبع و طبیعت، مطلق کردن میل فرد برای تعقیب همه تمایلات شخصی و سودطلبی؛ این یک نوع انسان‌شناسی و معرفت‌شناسی است. ما ممکن است متوجه ارتباط این با شیمی و فیزیک و تکنولوژی و... این‌ها نشویم اما امکان ندارد متوجه ارتباط این با تعلیم و تربیت و علوم سیاسی و اقتصاد و جامعه‌شناسی و روان‌شناسی و... نشویم، این را هم می‌شود متوجه نشد؟ این هم می‌شود متوجه نشد؟ و همین‌طور گسترش کمّی داد و سرت را بینداز پایین و با سرعت به جلو برو. ما داریم با چشم بسته تخت‌گاز رانندگی می‌کنیم. این خلاصه‌اش هست اسمش را هم گذاشتیم توسعه علم. از درون آن تفکر لیبرالیسم سیاسی نوع خاصی از دموکراسی بیرون می‌آید بر اساس یک نوع معرفت‌شناسی، یک نوع انسان‌شناسی، یک نوع خداشناسی، یک نوع وجودشناسی. بروید ببینید چه تعریفی دارند از نفس، از عقل، اراده، اختیار، خدا، روح، جسم، معرفت، تجربه، ذهن، مبدأ و معاد، این تعریف‌ها روشن باشد، نگاهش به دین و نبوت، چه تفسیری دارند از کمال؟ از مفهوم لذت. اصلاً کلمه پیشرفت، توسعه، ترقی، با این مبنا چه‌طور است و نسبت آن با سکولاریزم چیست؟ با دین چیست در این نوع علوم که همین‌طور داریم بدون بررسی در دقت‌هایش توسعه می‌دهیم؟ تأثیر معرفت‌شناسی‌های تجربی مثل "لاک" که از یک جهت ارسطویی است از یک جهت ضدارسطویی چه تآثیری در نهاد اخلاق، تعلیم و تربیت، رسانه، سیاست، اقتصاد و حتی نقش دولت دارد؟ این سؤالاتی است که باید به آن جواب بدهید. من نمی‌گویم که تک‌تک شما دوستان به این سؤالات جواب بدهید ولی یک جایی باید نشست و راجع به این مسائل فکر کرد بعد گفت چه علمی را با چه مبنایی و با کدام متن و با کدام استاد توسعه بدهیم به نفع کشور و یا به ضرر کشور است؟ و الّا فارغ‌التحصیل بیکار و طلب‌کار تولید می‌کنیم در دانشگاه‌هایمان و این‌ها روی دستمان می‌مانند و ما نمی‌دانیم از این‌ها چه می‌خواهیم و این‌ها نمی‌دانند از ما چه می‌خواهند و همه همین‌طور به هم نگاه می‌کنیم و همه بدهکاریم ولی معلوم نیست به کی؟ آن وقت در خیابان وقتی سوار تاکسی می‌شوی می‌بینی راننده تاکسی غُرغُر می‌کند و می‌گوید آقا من لیسانس یا فوق لیسانس در فلان رشته دارم حالا باید شوفری کنم برای چی؟ برای این‌که رفتم یک درس و رشته‌ای را خواندم، 4-5 سال پدر و مادرم خرجم را دادند، خودم هم کنارش کار می‌کردم و پول درمی‌آوردم ولی الآن هیچ وقت تا الآن فکر نکردم که خواندن این درس و رشته چه مشکلی از من و جامعه من حل می‌کند؟ اصلاً برای چی من این رشته را خواندم. اصلاً امکان اشتغال بود یا نبود؟ کشور نیاز داشت یا نداشت؟ توجه به واردات، به صادرات، به تهدیدها، به فرصت‌ها، به اشتغال بود یا نبود؟ حالا تازه این‌ها مسئله کارآمدی و نیاز است، مسئله مبنایی تئوریک که عرض کردم از این هم مهم‌تر است. ببینید این‌هایی که من می‌گویم زیر سؤال بردن دانشگاه‌های دولتی و آزاد و غیر انتفاعی و پیام نور و... اصلاً نیست، اینکه دارند خدمت می‌کنند و مرتب توسعه می‌دهند، استاد، دانشجو، ساختمان، پذیرش، فارغ‌التحصیل و... اما اگر به این دوتا سؤال یکی کارآمدی و نیاز کشور و اولویت‌ها و یکی آن مسئله مبنایی و تئوریکش که عرض کردیم همه این‌ها به هم مربوط است، اقتصاد سرمایه‌داری که داری در دانشگاه‌ها درس می‌دهی با اخلاق سرمایه‌داری ارتباط دارد. اخلاق سرمایه‌داری بر اساس لیبرالیزم اخلاقی اباحه‌گری است بر اساس اصالت حق و حقوق و تکلیف و کمال و... نیست. چون نمی‌توانی در دانشکده اقتصاد، اقتصاد سرمایه‌داری را به عنوان تنهاترین الگوی توسعه مطرح کنی بعد بیایید سر کلاس معارف، آموزش اخلاق و دین به دانشجویانتان بدهید. نمی‌توانید در دانشکده هنر یک نگاهی ماتریالیستی در عرصه زیبایی‌شناسی ارائه کنید بعد در کنارش هم بگویید بیایید احکام شرعی‌تان را هم یاد بگیرید و توضیح‌المسائل‌تان را هم بخوانید. آن‌جا دارید می‌گویید نگاهتان به عبجه و سبجه (19:29) ذهن و عین و زیبایی و... دارید یک طور دیگر تعریف می‌کنید، ترجمه کردید دارید تعریف می‌کنید یک نگاه ماتریالیستی و مادی دارید به آن ارائه می‌کنید و این‌جا او را موعظه می‌کنید. این می‌شود یک سیستم دانشگاهی چند پارة متناقض. با دچار تناقض درونی هستیم. البته طبیعی هم هست تا تولید علم به معنای وسیع کلمه در پارادایم فکری دینی صورت نگیرد این تناقض‌ها همین‌طور هست. خودمان با خودمان مشکل داریم. هم خودمان را تغذیه می‌کنیم رشد پیدا می‌کنیم هم در عین حال انگل‌ها را هم که درون این سیستم وجود دارد و دارد او را می‌خورد او را هم داریم رشد می‌دهیم. هر دو با هم دارد رشد می‌کند. این به نظر من نوعی انتهار معرفت‌شناختی است. ما مشغول خودکشی هستیم. منتهی وقتی عوامانه نگاه می‌کنیم خوشحال می‌شویم می‌گوییم الآن ببینید چقدر فار‌غ‌التحصیل داریم، 20 سال پیش چقدر داشتیم؟ بله. از یک جهتی هم خیلی مهم است، شما 20، 30 سال پیش اینقدر انسان‌های دانشگاهی آکادمیک نداشتیم که بتوانند راجع به مسائل فکر کنند، صحبت کنند، تحلیل کنند، بحث کنند و... این نقطه مثبتش. اما 2، 3تا مشکل در کنار آن هست که به آن توجه نداریم. این است که عرض کردم این مسئله رادیکال است. بعد ارتباط این‌ها را با هم دیدن، ارتباط این‌ها را با هم دیدن که از آن معرف‌شناسی (الف) چه نوع انسان‌شناسی بیرون می‌آید؟ از این نوع انسان‌شناسی چه نوع اخلاقی بیرون می‌آید؟ از آن چه نوع تعلیم و تربیت و سیستم آموزشی بیرون می‌آید؟ چه نسبتی دارد با فلان فلسفه حقوق و فلان فلسفه سیاست یا فلان رژیم اقتصادی؟ چه تعریفی از سعادت دارد، چه تعریفی دارد از جنگ، صلح، باطل، از اپیستومولوژی تجربی لاک چه نوع فلسفة دینی بیرون می‌آید؟ خدا چه معنایی پیدا می‌کند؟ تجربه دینی، تجربه روانی- معنوی چطور کم‌کم جای وحی و نبوت را می‌گیرد؟ مفهوم لیبرالیستی از آزادی و لذت چه نقشی داشته در تعریف معنی لیبرال دموکراسی در علوم سیاسی؟ این نوع خداشناسی دئیستی چه تأثیری در اقتصاد دارد که به عنوان علم اقتصاد آموزش می‌دهید؟ از این‌ها چه نوع نظام تعلیم و تربیت بیرون می‌آید؟ چه فلسفه اخلاقی‌ای بیرون می‌آید؟ راجع به این‌ها چه کسانی دارند فکر می‌کنند و کجا راجع به این‌ها دارند فکر می‌کنند؟ چه کسی اصلاً به این چیزها دارد فکر می‌کند؟ چه کسی اصلاً چنین نگاه جامع و شاملی دارد؟ آن‌جا کجاست؟ شورای انقلاب فرهنگی اگر در ذهنتان هست که اصلاً شورای انقلاب فرهنگی یک جلسه است، می‌نشینند دور هم و یک دستور جلسه دارند، دبیرخانه هم می‌گوید امروز این‌ها بحث می‌شود. همان لحظه هم فکر می‌کند، بعد می‌گویند که حالا ما موافقیم یا مخالفیم؟ آن‌جا هم این کارها نمی‌شود، من نمی‌دانم پس کجا باید این‌کارها بشود؟

دانشگاه پیام نور در کنار توسعه کمّی باید به این سؤالات فکر کند. دانشگاه آزاد باید فکر کند، دانشگاه دولتی باید فکر کند، دانشگاه‌های غیر انتفاعی باید فکر کنند، نه این‌که همه با هم مسابقه گذاشته‌اند که چه کسی بیشتر ساختمان می‌سازد، چه کسی بیشتر یارگیری می‌کند، و چه کسی بیشتر مدرک می‌دهد؟ این عقده مدرک دانشگاهی یک وقتی باید حل شود، مدرک طریقیت دارد نه موضوعیت، این در مملکت ما مدرک موضوعیت پیدا کرده است، چون علم مطرح نیست، و چون حل مشکلات جامعه مطرح نیست، یک مسابقه‌ای شده که چه کسی زودتر می‌شود آقای دکتر و خانم دکتر، آقای مهندس و خانم مهندس، همین است چیزی دیگری نیست. هیچ طرح جامعی وجود ندارد که ما بفهمیم که ما در هر رشته چقدر متخصص نیاز داریم، کدام متن؟ درس؟ کدام استاد؟ فقط به هم پز می‌دهیم. مثلاً شما چقدر رشته و میان‌رشته زدید؟ دویست‌تا، خوب، بالاتر نبود؟ دیگری می‌گوید 251، 252، 253 و... این‌ها تورم علم است، توسعه علم نیست. اگر رسیدیم به جایی که دانشگاه دولتی و آزاد و پیام نور و... این‌ها فهمیدند که وقتی از او می‌پرسی که در این رشته چقدر دانشجو گرفتی امسال فوری به شما بگوید به این دلیل، به دلیل این مشکل در کشور، این واردات، این صادرات، این تحریم‌ها، این تهدیدها، این فرصت، و... من در این رشته این تعداد گرفتم این هم متنش روی آن فکر شده است و بر اساس یک فلسفة خاصی از علم تعریف خاصی از علم این هم استادش و این هم تربیتش. آن لحظه‌ای است که ما دیگر حقیقتاً پیشرفت علمی و تمدن‌سازی را شروع کردیم.

برادران و خواهران، ما در نظام آموزشی و پژوهشی کشور وسیله و هدف را با هم اشتباه گرفتیم. وسیله شده است هدف، هدف یادمان رفته است. می‌دانید مثل عده‌ای که به آن‌ها گفته‌اند از این‌جا بدوید تا برسید به این‌جا که این شربت را بردارید و بخورید این هم یادش رفته که از این‌جا که دارد می‌دود برای شربت بوده، فقط می‌دود و می‌چرخد و صدبار هم از کنار شربت رد می‌شود و نمی‌فهمد که اصلاً او برای این شربت می‌دویده است. از نظام آموزشی و پژوهشی در ایران باید پرسید که شما دارید کجا می‌دوید؟ برای چه؟ به کدام سمت؟ با چه کسی مسابقه گذاشته‌ای؟ با خودت؟!! خیلی جالب است ما با خودمان مسابقه گذاشته‌ایم. می‌دانید اگر کسی با خودش مسابقه بگذارد چه اتفاقی می‌افتد؟ اصلاً نمی‌داند که به کدام خط پایان باید برود؟ با چه سرعتی برود؟ چه معیاری وجود دارد که این برده است یا باخته است؟ این فقط باید بدود تا بمیرد. نظام آموزشی و پرورشی ما، نظام پژوهشی در سطح نظام آموزش عالی مشکل دارد. حوزه‌مان هم همین مشکل را دارد. بنده طلبه هستم دیدم که حوزه‌مان هم همین مشکل را دارد. 20 هزار طلبه در حوزة مشهد، 50، 60 هزار طلبه در حوزة‌ قم با انگیزه، با اخلاص با استعداد، هیچ‌جا بحث نمی‌شود که ما در سطح کشور چه تعداد متخصص در چه رشته‌های دینی لازم داریم؟ کجا کم داریم، کجا زیاد داریم؟ بعد یک مرتبه می‌بینیم در یک چه رشته‌ای 5000 هزار نفر هستند همه هم مثل هم در یک حد متوسط، بعد یک کسی می‌خواهد که راجع یک موضوع خاصی بیاید پاسخگو باشد 50 تا آدم نداریم، دانشگاهمان هم همین است. این مشکل کجا باید روی آن فکر بشود؟ من می‌گویم شماها باید فکر کنید. این‌ها مسائلی نیست که در ستادهای رسمی، شوراهای رسمی و اداری حل شود؟ اصلاً آنجا این بحث‌ها نمی‌شود. آن هم نمی‌توانند حل کنند. این را باید شماها که در صف تعلیم و تربیت هستید اساتید، اعضای هیئت علمی، بچه مسلمان‌های دانشگاهی که فقط در رفتار شخصی مسلمان نیستند که در نظام آموزشی‌شان سکولار باشند، ذهن‌شان غیر دینی، ریش و حجاب‌شان مذهبی، - ما الآن این مشکل را داریم- یک جامعة ظاهراً مذهبی شسته و رفته، یک دانشگاه ظاهراً مذهبی شسته و رفته، مغزها سر مسائل ابتدایی که اندیشه اسلامی در حوزة اقتصاد، جامعه‌شناسی، تعلیم و تربیت، علوم سیاسی و... نمی‌دانیم همین‌طور گسترش، چه را دارید گسترش می‌دهید؟ تند تند کتاب ترجمه می‌کنیم، این یاد می‌گیرد مدرک می‌گیرد که این‌ها را حفظ کرد، بعد عضو هیئت علمی می‌شود، بعد می‌رود این‌ها را بلغور می‌کند برای نسل بعدی‌اش تا کی انشاءا... او جای این را بگیرد!!! این بازنشسته بشود این جانشین او بشود و او هم می‌گوید خدایا این کی می‌رود کنار و نوبت ما کی می‌شود!!!؟ آن وقت آن حلقه‌های بسته‌ای هم که در بعضی از دانشگاه‌ها تشکیل شده که اصلاً طرف تا هفت پشت‌شان هیئت علمی برای این‌هاست، حالا یک جوان فاضل با استعداد باهوشی آمده سواد و ضریب هوشی‌اش از تو بالاتر است چرا فضا به آن نمی‌دهی؟ شما دیگر هرچه داشتی گفتی برادر من برو کمی استراحت کن! ما اصلاً استراحت نداریم. آن‌هایی هم که مشغول کار هستند راجع به کار سؤال نمی‌کنند که من چه کار دارم می‌کنم. می‌گویند دارند کار می‌کنند، داریم کار می‌کنیم، راست هم می‌گوید همه‌مان داریم کار می‌کنیم، ولی هیچ کس نمی‌داند دارد چه کار می‌کند؟ همه داریم کار می‌کنیم. همه دارند از صبح تا شب کار می‌کنند. کسی بگوید آقا نمی‌خواهم این‌قدر بدوی، سؤال من را جواب بده چه کار داری می‌کنی؟ می‌گوید من نمی‌دانم از اول به من گفتند همین کار را بکن.!!!

ما نظام آموزشی و پژوهشی‌مان این مشکل را دارد نه فقط ایران، کل این کشورهایی که مصرف‌کننده و ترجمه کننده هستند همین مشکل را دارند. یک وقتی به نظرم برگردیم به این سؤالات جواب بدهیم، راجع به این مسئله فکر کنیم که بر اساس آن نوع انسان‌شناسی و معرفت‌شناسی یک تعریفی از آزادی، از لذت، از انسان، آن تأثیر می‌گذارد در نظام تعلیم و تربیت، در رسانه‌ها، در تعریف آزادی بیان و آزادی عقیده‌ات، خود مفهوم لذت که نقش اساسی‌ای داشت اصالت لذت در انسان‌شناسی لیبرال در علوم اجتماعی غرب، در فلسفه حقوق، سیاست، اقتصاد که دارد ترجمه می‌شود این‌ها را بررسی بکنیم بعد توسعه کمّی دانشگاه‌ها و الاّ بدون هدف‌گذاری بدون اولویت‌بندی نفهمیم کجا برویم خطرناک است. من یک مثال بزنم که ما به آن توجه نداریم. ببینید مثلاً این‌که نظریه ما راجع پیشرفت چیست؟ تأثیر مستقیم می‌گذارد در مهندسی نظام آموزشی و پژوهشی ما. من یک مثال می‌زنم: اگر کسی به مراحل "پیشرفت تاریخی بشر" از غارنشینی تا شهرنشینی، مثلاً نگاه داروینی داشته باشد،- چنانکه دارند و خیلی‌ها داشتند- بر همین اساس یک مکتبی در روانشناسی رشد پیدا شد. می‌دانید حداقل دو مکتب روانشناسی مهم در اروپا بر اساس نظریه "انتخاب طبیعی" بوجود آمد، بر اساس داروینیزم متولد شد. ما آن را نمی‌دانیم که این مبنایش چیست و چرا غلط است؟ اصلاً غلط است یا درست؟ ولی این را می‌دانیم که همه پیشرفت؛ حداقل 17 ، 18 تعریف از پیشرفت می‌شود کرد، یکی با دیگری متضاد.!! آقا دیگر بحث‌های انتزاعی نکن، ما پیشرفت می‌خواهیم، توسعه؛ کدام توسعه؟ بر اساس بعضی تعریف‌ها یک چیزی پیشرفت است، یک تعریف دیگری آن چیز عقب‌رفت است. اضمحلال و نابودی فروپاشی علمی و اجتماعی یک جامعه است. فروپاشی یک تمدن است. تا تکلیف آن‌جا روشن نشود این‌جا روشن نمی‌شود، عرض کردم که یکی دو مکتب بزرگ تعلیم و تربیت و روانشناسی تحت تأثیر همین تئوری تکامل نظریه انتخاب طبیعی بوجود آمد، اکثر ما مبانی آن را نمی‌دانیم ولی نتیجه‌اش را قبول کردیم، بر اساس مدل شبیه‌سازی از تغییرات زمین‌شناسی که آمد مراحل رشد انسان را الهام گرفت از مراحل تحولات زمین‌شناختی یا مثلاً بعضی حرف‌هایشان تحت‌تأثیر آن مالتوس کشیش انگلیسی که می‌گفت رشد غذا تناسب با رشد جمعیت ندارد تنازع بقا بر سر غذا امری حتمی است. خوب حالا کسی آمده بر اساس این مبانی که ممکن است که ما و شما قبولش هم نداشته باشیم، یک مکتبی در روانشناسی رشد در تعلیم و تربیت ساخته، یک تعریفی از پیشرفت ارائه کرده است.

در دانشگاه پیام نور، دولتی و آزاد، چه کسی آن مبانی را بررسی می‌کند؟ می‌گویند این‌ها که علم است، مباحث علمی را بر این اساس می‌رویم جلو. خوب اصلاً آن مبنا را تو قبول داری تا این تعریف از پیشرفت را قبول داشته باشی؟ بعد بر آن اساس این نظام و مکتب آموزشی را قبول داشته باشی و بعد بر آن اساس توسعه رشته و علم و استاد می‌دهی؟

نکته دوم: این سیری است که همه شما می‌دانید ولی من می‌گویم چون می‌خواهم از آن نتیجه‌ای بگیرم. فضا در خود غرب هم چند دهه است که باز شده برای بازاندیشی و بازنگری در فلسفه جامد پوزیتویسیتی در علم. این را شما بهتر می‌دانید تحولاتی که در این چهل- پنجاه سال اخیر، سی،چهل سال اخیر در فلسفه علم اتفاق افتاده است در خود اروپا و غرب – چون ما داریم همه چیز را از آن‌ها الگو می‌گیریم، چون هرچه از آنجا بیاید علمی است و هرچه نیاید علمی نیست- من می‌خواهم بگویم با همین نگاه هم شما اگر مسئله را بررسی کنید، امروز فضا باز شده است اگر ما و شما بنشینیم راجع به این مسئله فکر کنید. یک موقع یک تعریف جزمی و خشک پوزیتویستی از علم و غیر علم، علمی و غیر علمی ارائه کردند آن تعریف شکسته و دارد می‌شکند، الآن ریشه‌هایش شکسته است؛ ما چرا دست از این کلیشه‌ها بر نمی‌داریم؟!! به خدا خود آن‌ها به اندازه ما این‌قدر وفادار نیستند به این کلیشه‌ها!! من دیدم در این جلسه‌ها و سمینارها، شما هم دیده‌اید، بنده دیدم یک چیزی که اینجا جزو مقدسات نظام آموزشی ما تلقی می‌شود، به عنوان این‌که این علمی یا مدرن است یا اشخاصی که این‌جا مثل بت کتاب‌هایشان ترجمه شده و پرستیدند، آنجا در دانشگاه‌های درجه یک در اروپا و آمریکا اصلاً الآن مطرح نیستند. من اسم این‌هایی که کتاب‌هایشان بورس بوده در این دو سه دهه اخیر در علوم اجتماعی ترجمه شده در ایران الآن همه دانشجوها می‌دانند از دانشجوی مبتدی تا دکتر همه می‌دانند وقتی می‌خواهند بگویند ما خیلی فاضلیم می‌گویند فلانی این را گفته من در جریان هستم، آن وقت آنجا مطرحش کردی اسمش را باور می‌کنید عضو هیئت علمی بود اصلاً دانشگاه انگلیس، کانادا، آمریکا و... اصلاً اسم این‌ها برایشان اهمیتی ندارد بعد او تعجب می‌کرد که چرا برای ما اینقدر مسئله مهم است؟ من داشتم در یک سمیناری نظر یکی از آن‌ها را به حساب خودم داشتم پنبه‌اش را می‌زدم، خیلی سعی کردیم و در دلم هم خوشحال بودم که عجب کاری کردم فلانی را مطرح کردیم. بعد که جلسه تمام شد از من پرسید که‌ آقا شما حالا چرا این‌قدر مثلاً انرژی گذاشتید روی این مطلب؟!! گفتم آقا فلانی است؟ گفت آقا فلانی چه کسی هست؟ گفتم این‌ها در ایران بت هستند!!!! بستگی دارد که چه کسی هم ترجمه کند. کسی مثلاً در فلان دانشگاه درس خوانده، ترجمه کرده و یک مرتبه این‌جا یک رشته‌ای راه می‌اندازد. 5تا کتاب هم می‌آورد و می‌گوید این علم است. استاد این، و استادِ استادش آن‌جا یک چیزی گفته که اصلاً کسی هم گوش نکرده و رد شده است ولی در این‌جا 50 سال بعد داریم پُزش را می‌دهیم که آخرین مقاله‌اش را خوانده که مثلاً آخرین مقاله‌اش هم برای 25 سال پیش بوده است. این گرفتاری را ما داریم. این اتفاق چرا افتاد؟ این نکته‌ای که می‌خواهم عرضم را جمع‌بندی کنم علمی که اصطلاحاً به آن علم جدید در غرب گفته شده است که از قرن 16 و 17 می‌گویند با نیوتن شروع شد، که حالا این هم باید با استناد تاریخی روشن بشود که هرچه به نیوتن و گالیله نسبت داده می‌شود طبق اعترافات مورخین در غرب این‌ها باید پخش بشود و زیاد گفته شود، تمام این‌ها کپی‌برداری از آثار متفکران جهان اسلام بود از جمله ایرانی. این‌ها را می‌گوییم بعضی‌ها می‌خندند و می‌گویند که آقا هرکاری که می‌شود شما می‌گویید ایرانی‌ها کردند، مسلمان‌ها کردند و در تمدن اسلامی سابقه داشته است؟ می‌گویم خوب بروید ببینید که کرده‌اند یا نکرده‌اند؟! کتاب بالینی گالیله و نیوتن ببین کتاب چه کسی بوده؟ ببینید حرف‌هایی که به این‌ها نسبت می‌دهیم در قرن 17 ، در قرن 13 میلادی در آثار متفکران اسلامی است. این را که نمی‌دانیم. بعد یک مرتبه این‌جا اسمش شد علم جدید. ما هم این‌جا ترجمه می‌کنیم می‌گوییم علوم جدید! خوب اصطلاحاً شروع می‌شود از قرن 16 ، 17، از اواخر قرن 19 تبدیل شد خود این به یک ایدئولوژی، علم جدید به یک ایدئولوژی. شد یک آتوریته.

علم یک کاشفیت داشت شد در چی؟ در قرن 19 خودش بت شد. دیگر لازم نبود که بگویند این علم است و ارزشش این است که ما را به واقعیت رسانده است، لازم نیست اصلاً، این علمی است. خود این شد یک معیار. دیگر بعد نپرسید علم و علمی چرا ارزش دارد؟ ارزشش ذاتی است برای خودش است. این اتفاق افتاد ضمن اینکه در تجربه‌گرایی محدود شد. بعد یکسری موفقیت‌های عملی و تأثیرات علمی در زندگی مردم گذاشت در اروپا، در فیزیک، در مکانیک، قرن 18 و... این‌ها آتوریته و محکم شد، مثل وحی منزل شد. ما اگر قرن 18 و 19 با هم حرف می‌زدیم، این‌ حرف‌ها را اصلاً نمی‌زدیم شاید اصلاً به فکرم هم نمی‌رسید که بزنم. شما هم همین‌طور می‌خندید و می‌گفتید این‌ها حرف‌های دیوانه‌هاست، امروز که قرن 18 ، 19 نیست، ما در اول قرن 21 میلادی هستیم و این حرف‌ها چهل- پنجاه سال است در خودِ اروپا کنار گذاشته شده است ما چرا می‌ترسیم؟ عرض شود در قرن 19 این شیوه در زیست‌شناسی و زمین‌شناسی تأثیر می‌گذارد، نظریه حیات، نظریه تبدّل انواع، نظریه علمی کم‌کم اعتقادات مسیحی را زیر سؤال می‌برد. درباره طول عمر زمین نظریه تکامل دعوای جدی می‌شود. زیست‌شناسی تجربی می‌آید درباره طول عمر زمین و زیست‌شناسی تجربی می‌آید اساس انسان‌شناسی مسیحی را زیر سؤال می‌برد. در نیمه قرن 19 گفتمان غالب این می‌شود و از عوامل گسترش الحاد و سکولاریزم علمی و معرفتی در اروپا می‌شود برای اینکه مسیحیت خودش را نمی‌تواند تعریف کند یعنی نمی‌تواند تعریف مسیحی از علم ارائه بدهد. این تضاد اتفاق افتاده است. خوب حالا این به ما چه مربوط است؟ شما دارید از اسلامی کردن علوم صحبت‌کنید از تمدن اسلامی حرف می‌زنید، می‌گویید جمهوری اسلامی، می‌گویید دانشگاه اسلامی، من نمی‌گویم برخورد عوامانه و کلیشه‌ای که آقا ما یک چیزی داریم به نام ایدئولوژی که هر کس از زیر آن رد شد یکی توی سرش بزنیم. ما این را نمی‌گوییم، ایدئولوژی ما نوعی معرفت است، پشتوانه معرفتی دارد دگم نیست. ما کلیسا نیستیم، نگاه ایدئولوژیک به علم در تعریف اسلامی به علم یک نگاه فاشیستی به علم نیست، یک نگاه مارکسیستی به علم نیست یک نگاه لیبرالیستی به علم نیست، یک نگاه توحیدی به علم است. اتفاقی که آنجا افتاده باید بررسی شود که چرا اواخر قرن 19 جامعه‌شناسی و روانشناسی بر اساس تحلیل تجربی محض متولد شد؟ نزاع با مسیحیت تشدید شد و مثل یک امر تکنولوژیک گفتند بیایید یک مهندسی اجتماعی بکنیم در عرصه جامعه‌شناسی، و کسانی مثل "فروید" دقت‌های خوبی در روان‌شناسی کردند ولی به روان‌شناسی جهت الحادی و ماترلیالیستی دادند. اینجا بعد ما استاد مشاور تربیت می‌کنیم، روان‌شناس و مشاور، بعد جوانی پیش آن می‌آید و ما به عنوان یک توصیه علمی به او حرف‌هایی می‌زنیم که هیچ مبنایی ندارد جز آنچه که فروید گفته است. خود فروید مبنای انسان‌شناسی‌اش غلط است. نمی‌گویم تمام حرف‌هایش غلط است، مبنای انسان‌شناسی‌اش غلط است. آن وقت شما مرتب به دانشجو می‌گویید داریم توسعه می‌دهیم، مرتب بگویید ترجمه کن بعد به استاد بگویید همین‌ها را حفظ کن و همین‌طور به بعدی و... این شد توسعه علم؟ فکر می‌کنید از این تمدن‌سازی در می‌آید؟ اما اتفاقی که آن زمان افتاد علوم انسانی را شبیه زیست‌شناسی و مولکولی و... رسانده بودند به حدی که – الآن هم هنوز در دانشگاه‌های ما این‌ها دارد ترجمه و تدریس می‌شود- از نیمه قرن 20، بحث DNN و ژنتیک مطرح شد، گفتندمنشأ مسائل روانی و اخلاقی هم منشأ شیمی و شیمیایی دارد!! یعنی ما تفاوت‌های اخلاقی- رفتاری انسان‌ها را هم تحلیل شیمی می‌کنیم به شیمیایی بدن، هورمون و... بستگی دارد و بس. ما دخالت هورمون‌ها و... در اخلاق و کردار کتمان نمی‌کنیم این درست است، ژنتیک دخالت دارد در اخلاق، غدد و هورمون‌ها دخالت دارد که مثلاً چه کسی زودتر عصبی می‌شود، چه کسی نمی‌شود و... ولی اخلاق را به فرو کاستن به شیمی بدن، یک نگاه خاصی است به انسان، یک انسان‌شناسی خاصی است. این یک بخشی از انسان است نه همه انسان.

این را کجا بحث کردند که بعد هم تندتند این کتاب‌ها را ترجمه می‌کنیم و تدریس می‌کنیم به اسم علم؛ من نمی‌گویم این‌ها ترجمه نشود، نمی‌گویم هم تدریس نشود، من می‌گویم نقد هم بشود، می‌گویم با چشم باز گاز بدهیم نه با چشم بسته؛ این تمام حرف بنده است.

یا فرض بفرمایید در اروپا- ببینید تمام این‌هایی را که من می‌گویم استناد به آثار خودشان است منابع هم معرفی می‌کنم که اگر دوستان خواستند – در نیمه دوم قرن 20 ، وقتی که بحث شد ما گل با رنگ جدید تولید می‌کنیم، انتخاب جنسیت فرزند قبل از تولد در شکم مادر، یا همین بحث سلول‌های بنیادین، می‌دانید هنوز مشکلش با الهیات مسیحی حل نشده است. همین الآن که ما و شما داریم صحبت می‌کنیم در آمریکا یکی از شعارها و دعواهای نامزدهای انتخاباتی با هم این است که اجازه بدهیم برای سلول‌های بنیادین یا اجازه ندهیم، نه اینکه مذهبی باشند ولی چون آراء و جریان اقشار مذهبی را هم می‌خواهند داشته باشند می‌گویند که یکی از دغدغه‌های ما این است الآن هم یکی نامزدهای دموکراتیک جمهوری‌خواه از دعواهایشان سر این است که از نظر سلول‌های بنیادین اصلاً اخلاقی و مشروع است؟ اجازه بدهیم یا نه؟ مشکل مسیحیت با این مباحث هنوز هم حل نشده است. ما نگاه اسلامی به مسئله علم با نگاه مسیحی به مسئله علم که نسبت علم و دین را در آن‌جا یک‌جور تعریف کرد و این‌جا یک جور دیگر تعریف می‌کند این را هم درست بررسی نکردیم، که معرفت‌شناسی اسلامی با علوم تجربی کجا تفاوت دارد، کجا تضاد دارد احیاناً؟ و اگر ندارد چه باید کرد؟ که از نظر ما ندارد.

فیزیک جدید، نظریاتی مثل ترمودنامیک و الکترومغناطیس که از اواخر قرن 19، و اوایل قرن 20، مطرح می‌شود. یا مثلاً معادلات ماکس‌وبر که تمام نیروهای طبیعی هماهنگ و یکسانند و...

پیشرفت سریع شیمی، زیست‌شناسی و زمین‌شناسی از قرن 18 تا 20 و بعد از قرن 19 به بعد ماتریالیزم از این‌ها وارد جامعه‌شناسی و روانشناسی می‌شود و جهت علوم انسانی به سرعت سکولاریزه و ماتریالیستی می‌شود. انسان خودش و بدنش است، فیزیولوژی بدن، شیمی بدن و عوامل آزمون‌پذیر خارجی که روی بدن عمل می‌کنند. فهم و درک، معرفت چیست؟ معرفت هم صرفاً رفتار مربوط به سلول‌های مغز است. علم هم مقولة تجریدی نیست، همه چیز مربوط به فیزیک و شیمی بدن است. این اتفاقات بوده است.

اما اتفاقات جدیدی که افتاده است از اوایل قرن 20 ورق برگشته است ولی ما هنوز این را نفهمیده‌ایم. از دهة 30 و 40 ورق برگشت در خود غرب ولی ما این را هنوز متوجه نیستیم. عرض من این است که نگاه دانشگاه‌های ما به علم و فلسفه علم هنوز نگاه قرن هیجدهمی و قرن نوزدهمی است. نگاه ما به علوم انسانی نگاه قرن نوزدهمی است. وقتی که می‌گوییم علم و علمی، از جمله در علوم انسانی و علوم اجتماعی. این باید اصلاح شود، وگرنه شما نمی‌توانید تمدن‌سازی کنید تا آخر مترجم هستید تا آخر کپی‌بردار هستید. دانشگاه‌های ما حافظه‌های باد کرده و مغز فلج در رشته‌های علوم انسانی – چون در این رشته‌ها بیشتر کار می‌کنیم - و... ما این‌طور هستیم. تورم، جمجمة‌ متورم، و مغز خوابیده و فلج است. چون هنوز نگاه ما به علوم و از جمله به علوم اجتماعی نگاه قرن نوزدهمی است. در خود اروپا این نگاه چند دهه‌ای است زیر سوال رفته است. از اوایل قرن 20 دگم‌های فیزیک نیوتنی و گفتمان قرن نوزدهمی درهم شکست، حالا منابع‌اش را هم خدمت‌تان عرض می‌کنم. با پیدایش فیزیک کوآنتوم و نظریه نسبیت تمام قطعیت‌های مکانیکی و مکانیستی در علوم پایه زیر سؤال رفت دیگر شما ببینید چه برسد به علوم انسانی. مسئله عدم قطعیت، تئوری احتمالات، جهش، کوآنتومی دیدن جهان، مطرح می‌شود. اقتدار فیزیک نیوتنی که در تکنولوژی ظهور کرد مخدوش نشده است اما محدود و مشروط شده‌اند در این چند دهه اخیر.

الآن بحث این است که اصلاً چطوری می‌شود قوانین علمی را ارزش‌گذاری کرد؟ این الآن مسئله روز است. روش علمی به مفهوم روش آزمایشگاهی ساده که برویم پدیده‌ها را در شرایط مختلف – این‌ها را آخرین فیلسوفان علم در اروپا می‌گویند- اول روش علمی با مفهوم روش آزمایشگاهی ساده بود تا قرن 18، 19 و اوایل قرن 20؛ یعنی پدیده‌ها را در شرایط مختلف آزمایش کنیم، مشاهده کنیم، حتی انسان را به عنوان موش آزمایشگاهی مشاهده و تجربه کنیم و بعد نظریه‌ای بدهیم برای تبیین پدیده و بعد برای پیش‌بینی پدیده‌های بعدی؛ این می‌شد علم. این تعریف علم بوده است و شما هنوز گرفتار این تعریف هستید. الآن چه شده است؟ امروز همة این‌ها مشکوک‌اند اصل اینکه استقراء چقدر علم‌آور است مشکوک شده است. آیا هیچ چیز، حتی خود قانون اول نیوتن هرگز آزمایش شده است؟ حرکت مولکول‌ها، مفاهیم فیزیک مثل انرژی، نیرو، وارد شدن نیرو بر یک چیز، این‌ها یعنی چه؟ مگر این‌ها مشاهده می‌شود؟ راجع به این قوانین نیوتن من یک بحثی داشتم در دانشگاه پاکستان مدارکش را هم ارائه دادم دانشگاه اسلام‌آباد که از روی منابع فلسفی خود ما هر اهتمامی قوانین نیوتن، بوعلی، بخشی‌اش را بوعلی، بخشی‌اش را خواجه نصیر و بخشی‌اش را فخر رازی اشاره کردند که دوتا از این‌ها عین عبارت‌شان ترجمه فخر رازی و خواجه‌نصیر است. حالا یک موقع یادتان باشد که این‌ها را خدمت‌تان عرض کنم که همین فخر رازی به عنوان پدر علم جدید مطرح می‌شود. حالا ما فرض کنیم علم جدید، سؤال ما این است که با همان متدولوژی قرن نوزدهمی، اصلاً اصل قوانین فیزیک آیا علمی است؟ اینکه اواخر قرن بیست فایرابنت (46:8) در کتاب ضد روش در این نظریه ضد روش می‌گوید روش علمی هرج و مرج است، می‌گوید با هیچ قطعیتی نمی‌شود از روش علمی فراگیر برای همه زمان‌ها و همه مکان‌ها و همه دانشگاه‌ها سخن گفت. امروز روش ابطال‌پذیری توماس‌کون (46:28) نظریه انقلاب‌های علمی، روش پوزیتویست‌ها (تحقیق‌پذیری) و روش نوپوزیتویست‌ها، روش فرانسیس بیکن (استقراءگرایی) همه در غرب زیر سؤل هستند و شک اصلی در این است که آیا اساساً علم واقع‌نماست؟ من اصلاً نمی‌خواهم بگویم که این حرف‌ها درست یا غلط است، من می‌خواهم بگویم آقا ببینید چی در بورس است؟ ما که همه‌اش دنبال بورس هستیم، ببینید در غرب بورس چیست؟ چه سؤال‌هایی دارد مطرح می‌شود؟ این سوال‌ها دارد مطرح می‌شود. این‌ها برای سه دهه و چهاردهه پیش است، الآن دارند چه می‌گویند؟ تحول در بازنگری در استفاده از روش‌های علمی رایج. می‌گوید حتی امروز نگاه به داروسازی عوض شده است. قبلاً علت شیمیایی بیماری‌ها را پیدا می‌کردند بعد داروی مناسب با آن را تهیه می‌کردند امروز داریم می‌فهمیم که خیلی شدنی نیست، هیچ بیماری‌ای را نمی‌شود حقیقتاً این‌طور پوزیتویستی نگاه کرد. لذا شما الآن می‌بینید زمزمه بازگشت حتی آن‌جا مطرح است. می‌خواهم بگویم روش‌های به اصطلاح قطعی علمی در آنجا کشور مادر، که همه ما دنبال این هستیم که کشور مادر چه گفت، آنجا مخدوش شده است و روش‌های بهتر از استقراء از نظر خودشان با نتایج بهتری مطرح است، البته علم هنوز در موفقیت‌های تکنولوژیک و فناوری دارد مانور می‌دهد و اشکالی هم ندارد ما معتقد نیستیم که عصر علم سپری شده است، ما معتقدیم عصر علم هرگز سپری نخواهد شد. ما چیزی به نام عصر فراعلم یا پساعلم نداریم و منتظرش هم نیستیم. اما آن چیز که منتظرش هستیم و همه به هم توصیه‌اش می‌کنیم این است "عصر بازنگری در تعریف علم"، عصر تئوریزه کردن یک فلسفه شسته و رُفتة اسلامی نسبت به علم و تکنولوژی، که هم معرفت تجربی را به رسمیت می‌شناسد هم به تجربی آزمایشگاهی در حد خودش نه کمتر نه بیشتر؛ چون یک وقت بیشتر از اندازه‌اش مطرح شد گفتند شکاکیت در مفاهیم ماوراء تجربه یعنی در علم و اخلاق و دین و هنر و همه چیز، چون پوزیتویستی نیست، آزمایشگاهی نیست، بعد نتیجه‌اش امروز شد بعد شد شکاکیت در خود تجربه، در خود استقراء؛ ما می‌گوییم نه آن افراط پوزیتویستی قرن نوزدهمی و اول قرن بیست، نه این تفریط شکاکیت پایان قرن بیست و اول قرن بیست و یک به اسم پست‌مدرن و این حرف‌ها، نه علم ستیزی نه علم گریزی و نه تعریف افراطی دادن و محدود دادن و غلط دادن از علم. عرض ما این است.

من عرضم را در این جمله تمام بکنم ما معتقد نیستیم به تضییق دایره علم، آخه متهم می‌کنند تا شما نمی‌گویید آقا اسلامی کردن علم و... می‌گویند شروع شد می‌خواهند یک بخشی از علم را چون با مقدسات‌شان نمی‌سازد می‌خواهند قیچی کنند و دور بیندازند. علم را می‌خواهند کوچک کنند، در حالی که عکس قضیه است. این جمله را خواهش می‌کنم خوب گوش کنید این وصیت‌نامه من است: صحبت از اسلامی شدن علم و دانش و... می‌شود یک تعریف عوامانه و قشری و... که این حرف نادرستی است که نه ما به آن معتقدیم و نه عملی است و نه... هرکس این حرف‌ها را می‌زند هم زحمت و هم عِرض خود می‌برد و هم زحمت ما می‌دارد. ما قبول نداریم نگاه قشری به این مسئله را.

اما آنها که اصل قضیه را انکار می‌کنند این را بدانند واقعاً علم تعریف و فلسفه اسلامی و غیر اسلامی دینی و الحادی راجع به علم معنا دارد. در خود غرب معنا دارد. و بعد اگر صحبت می‌شود از اسلامی کردن یعنی این یک پروژه نیست، یک بخشی‌اش پروسه است و یک بخشی‌اش هم پروژه است. بازسازی و تولید نظریات اسلامی، نگاه از منظر اسلامی به انسان و علوم انسانی به تکنولوژی و به همه علوم، معنایش این است که آنان که تهمت می‌زنند این است که این‌ها می‌خواهند به اسم انقلاب فرهنگی و اسلامی کردن علم و دانشگاه می‌خواهند چه کار کنند؟ - شاید یک عده‌ای خواسته باشند این کار را بکنند- اما انقلاب و امام به این فکرها نبودند و نیستند، خط انقلاب این نبوده، می‌گویند که می‌خواهند دایرة علم را تضییق کنند، می‌خواهند یک بخشی از علم را به اسم ایدئولوژی قیچی کنند و دور بیندازند تضییق دایره علم در حالی که اصل مسئله چیست؟ توسعه دایره علم، به چه معنا؟ به این معنا که شما تا قرن 18 و 19 و اوایل قرن 20، ما هم که تا الآن هم می‌گوییم، گفتید که منبع اصلی معرفت چیست؟ تجربه و استقراء است. هرچه آزمایشگاهی و تجربی است علمی است و هرچه نیست غیر علمی است. شما یک سطح از علم را به عنوان علم قبول کردید، ما چه می‌گوییم؟ ما می‌گوییم سه سطح از علم وجود دارد نه یک سطح از علم. پس می‌خواهیم علم را توسعه دهیم نه تضییق کنیم. ما می‌گوییم چرا آن دوتا منبع دیگر از معرفت را تعطیلش کردی چرا آنها را حذف کردید؟ علم از این که شما می‌گویید دایره‌اش بزرگ‌تر است. یک منبع علم تجربه است، این درست ما هم منکرش نیستیم، شما که افراطی بودید در قرن 19، الآن هم از این طرف تفریط می‌کنید خود تجربه را هم کم‌کم دارید می‌گویید علم نیست، نه آن افراط نه این تفریط، ما تجربه را معتبر می‌دانیم به عنوان یک منبع مهم معرفت و علم در سطح خودش. اما دوتا منبع معرفت دیگری هم هست. یک واقعیات و عینیاتی هم هست که عینی و واقعی هستند، ذهنی نیستند، اما با این متدولوژی دانسته و معلوم نمی‌شوند یکی منبع عقل است، شناخت عقلانی غیر تجربی، که این منبع عقلانی آقا در غرب زیر سؤال است، کسی نگوید آنجا معرفت عقلانی است. زیر سؤال است این عقلانیت غیر تجربی و فراتجربی. در عصر پست‌مدرن که کلاً زیر سؤال است. اصلاً عقلانیتی وجود ندارد، عقلانیت فردی است. صحبتی از گفتمان، پارادایم، اِپیتسمه (52:21) این‌ها یعنی چه؟ این‌ها یعنی اینکه معرفت نسبی و شخصی است و اصلاً معرفت جامعی وجود ندارد، عقلانیتی برای همه وجود ندارد، معنی‌اش این می‌شود. اصل علم و عقلانیت الآن زیر سؤال رفته است، ما می‌گوییم به هر سه منبع علم و معرفت احترام بگذارید، علم سه دایره دارد، دایره‌اش وسیع‌تر از این است که شما دارید می‌گوید و تشکیک می‌کنید مثل آن، یکی‌اش دایره تجربه است، دوم منبع عقل است و منبع سوم منبع وحی است که از همه این‌ها بالاتر و لطیف‌تر است. ما می‌گوییم این سه‌تا منبع را به رسمیت بشناس نه یک منبع را. حالا از شما سؤال می‌کنم چه کسی می‌خواهد دایره علم را تضییق کند و کوچکش کند و که می‌خواهد توسعه‌اش دهد؟ من فکر می‌کنم ما فکر می‌کنیم که دایره علم را توسعه بدهیم، بگوییم شما گفتید فقط تجربه و الآن هم دارید زیر سؤال می‌برید، به شکاکیت و نسبی‌گرایی در علم دارد می‌رسد، پست مدرن، ما می‌گوییم یکی معرفت تجربی، یکی معرفت عقلانی و از همه مهمتر و بالاتر معرفت وحیانی. اگر علم را این‌طوری تعریف کردید جامعه‌شناسی تغییراتی می‌کند، یک جاهایی لاغر می‌شود و یک جاهایی فربه می‌شود و یک اصول تازه‌ای وارد آن می‌شود و یک اصول تازه‌ای هم اصلاح و ویراستاری می‌شود. جامعه‌شناسی تغییر می‌کند، روانشناسی تغییر می‌کند،‌ اقتصادت تغییر می‌کند، اخلاقت تغییر می‌کند، نظام تعلیم و تربیتت تغییر می‌کند و تعریف تو از علم و توسعه علم هم تغییر می‌کند این اصل مسئله، و فرعش، اولش و آخرش و ظاهرش و باطنش. والسلام علیکم و رحمه‌ا...



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha